بانوی شرق

من و لبخند و دلتنگی....

بانوی شرق

من و لبخند و دلتنگی....

تمام هستی

ابن چه حکایتی است؟ 

تا چشم بر بدی ها می بندی   

تا همه ی دنیا برایت یک معنی می دهند

تا در رویاهایت همسفرت را پیدا میکنی ...

حال که او هم تو را خواسته 

به چه جرمی؟ 

محکوم هستید که این شعله را خاموش کنید 

نیامده٬از یاد هم بروید 

و حتی برای هم خاطره هم نشوید؟ 

 

مگر زندگی جنگ است ؟ 

مگر می شود با همه دنیا جنگید؟ 

که آخرش بگویند  

یا مــــــا یا او 

که مجبور شوید 

به خاطر دل عزیزانت 

از دل عزیزت بروی  

و عزیزت از دلت

 

آهـــــــــــــــــــــایــــــــــــــــــــــ 

دنیا!!!! 

با تـــــــــــوأم    میــــــــــــــ شنویـــــــــــــــــــــــــــ؟؟؟

چه لذتی دارد؟ 

میشود برایم بگویی 

کدام قانون بودنت را نقض کرده ام٬ که٬او٬ قانون زندگیم را از نقض می کنی؟؟؟؟؟؟؟ 

کدام گل را از باغچه ات پرپر کرده ام که گلم را پرپر می کنی؟؟؟؟؟؟ 

مگر با خنده اش درختانت از سر شوق به پرواز در آمده اند؟؟؟؟؟  

که خنده اش درخت آرزوهایم را به پرواز در آورد!

مگر مهربانیش پرندگانت را را زمین گیر کرده است؟؟؟؟؟  

که مهربانیش پرندگان خیالم را زمین گیر کرد!

چه می کنی؟؟؟؟  

آهــــــــــــــــــایـــــــــــــــــــــــــــ

دنیای حسود!!!    دنیای سیاه!!!      دنیای تلخ!!!

خنده لبانم افسرده ات کرده؟؟؟ 

دل شادم بیمارت کرده؟؟؟  

کنار هم بودنمان 

کجای این دل خاکیت را پر کرده؟؟؟ 

 

ما از جنس تو نیستیم 

دلش آسمان است و 

من پرنده اش 

زمینی نداریم 

این است همه ی هستی مان...... 

 

نظرات 18 + ارسال نظر
آرمان یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:38 http://abdozdak.blogsky.com/

باز کی با دل آبجی ما بازی کرده که فریاد قلمش را به اسمان بلند کرده است؟
آبجی! عکس بده جسد تحویل بگیر

از شوخی گذشته باید بگم دنیا محل گذر است
به به شما وفا کرده نه به من نه به اقدس خانم
دنیا فریب است. مواظب باشیم فریب نخوریم.

روزگار
عکس نمیخواد همه میشناسنش
این بار این روزگار سیاه

فریناز یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:28 http://delhayebarany.blogsky.com

ما از جنس تو نیستیم

دلش آسمان است و

من پرنده اش

زمینی نداریم

این است همه ی هستی مان......

تمام واقعیت همینه عزیز...

فریناز یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:30 http://delhayebarany.blogsky.com

چی بگم....
خرما خورده نمی تونه بهت بگه خرما نخور...

دیشب حال من حرفای تو بود...!

دیشب
پایان رویام بود...

زهره یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:55

خطاب به اقا میلاد
سلام سهیل نامزدمه یعنی ادم نباید نامزدشو دوست داشته باشه
شما دوست ندارید یه روز یه دختر دوستون داشته باشه در کنارش احساس ارامش کنید؟

ای جانم...
آقا میلاد تحویل بگیر
راست میگه ها! اعتماد به نفست خیلی پایینه٬ همه ی آدما لایق دوست داشتنن٬فقط اندازش فرق میکنه٬
شما تا حالا دوست داشتنو تجربه کردی؟؟؟؟

زهره دیدی همه چی تموم شد...

میلاد یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:57 http://milad2304477.blogfa.com

خطاب به زهره خانم.
سلام من که نمیدونستم نامزدت
بحث نامزد فرق میکنه چرا اتفاقا ادم باید نامزدش دوست داشته باشه(یعنی اگه نداشت که باهاش نامزد نمیکرد)
نه من . هر کسی دوست داره یکی دوستش داشته باشه و در کنارش احساس ارامش کنه.
در کل اگه ناراحت شدی من معذرت میخوام
اصلا فرض کن من الان جلوتم از همون پشت کامپیوترت ی دونه بزن تو گوشم
بزن دیگه
بزن دیگه
بزن دیگه
خیالم راحت باشه؟ناراحت نیستی؟

صبرکن خودش جواب بده
ولی اینم بگما زهره خیلی مهربونه

میلاد یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 13:13 http://milad2304477.blogfa.com

خوب حالا خطاب به رویا خانم.
اتفاقا همه میگن من کوه اعتماد به نفسم
اره تجربه کردم ولی طرف اصلا لیاقت این صحبتا رو نداشت .همه هم بهم میگفتن ولی من قبول نمیکردم تا اینکه توی پارک شریعتی با ی پسر دیگه دیدمش و بهم ثابت شد که همه راست میگفتن و من اشتباه میکرم

خوشحالم جناب کوه

متاسفم.
پس تو هم از اون ادمایی هستی که دلشون آسمونه...

میلاد یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 15:32 http://milad2304477.blogfa.com

ولی اصلا الان حتی بهش فکر هم نمیکنم و اصلا ناراحت نیستم
اخه چرا فکرم مشغول کسی کنم که ارزشش نداره
حتی الان وقتی از کنارم هم رد میشه حتی نگاهشم نمیکنم.

خوب برات خوشحالم که برای هر کسی آسمون نمیشی
کار خوبی کردی

میلاد یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 15:37 http://milad2304477.blogfa.com

تازه تازه خیلی هم خوشحالم که فهمیدم با چه...دوست بودم

خوب به سلامتی
چشمت روشن

فکر نکنی نمیام٬ میام ولی نظرات برام باز نمیشه
چرا؟ چرا؟ چرا؟ هان هان هان...

میلاد یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 17:03 http://milad2304477.blogfa.com

ی چیزی بگم قول میدی بهم نخندی؟
اصلا منظورت از اسمون نمیفهمم یعنی چی
بین خودمون بمونهبه کسی نگیا.

این که خنده دار نیست
آسمون واسه من٬
مهربونی٬ دوست داشتن٬ آفتاب و ابر توأمان٬خنده و گریه با هم....
هزاران معنی قشنگ دیگه
حالا فهمیدی؟
میتونی آسمونتو خودت تعریف کنی...
« آسمان است دل هر مردی٬نامرادی ابرش٬ همین بس که زنی آید تا صاف شود»

میلاد یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 17:42 http://milad2304477.blogfa.com

راستی من خودم میزنم وبم باز نمیشه. مگه شما میزنی باز میشه؟

بـــــــــــله!!!

میلاد یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 17:49 http://milad2304477.blogfa.com

ببخشید اشتباه کردم وبم الان زدم باز شد تازه تازه نظر هم میشه داد.

خوب وبت واسه منم باز میشه
من گفتم نظرات باز نمیشه ٬شازده

میلاد یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 21:15 http://milad2304477.blogfa.com

دیدی نظرام هم باز شد

اگه باز نمیشد که حضورا خدمت میرسیدم
زود٬تند سریع
چرا نظر زهره رو تایید نکردی؟؟؟
می خوای دعوات کنم؟؟؟؟

میلاد یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 21:21 http://milad2304477.blogfa.com

مررررررررسی خوبم
امتحانا رو تا الان که همه رو تقلب کردم انشاالله بقیه رو هم...
اصلا حس درس نمیاد نمیدونم چه کار کنم؟
ششم ۲ تا امتحان دارم(ریاضی و بینش) هنوز هم هیچی نخوندم.

خوب خسته نباشی
نکنه عاشق شدی حس درس نیست؟هان؟
وقتی پشتکارتو تو درس میبینم واقعا از خودم خجالت میکشم
اگه شروع نکنی مجبوری یکیشو حذف کنیا

میلاد یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 22:49 http://milad2304477.blogfa.com

زهره که نظر نداده

خوب دعوات نمیکنم
احتمالا ارسال نشده
اصلا چرا تایید نظراتو بر نمیداری که از این مشکلات پیش نیاد؟

میلاد یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 22:54 http://milad2304477.blogfa.com

بگو زهره همینجا جواب بده من میام میبینم (همین امشب. اخه فردا دیگه میخوام درس بخونم)

ببخشیدا
امر دیگه ای ندارین؟؟؟
زهره الان خوابه
بعدشم ما خودمون فردا می خوایم درس بخونیم

کوروش یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:31 http://korosh7042.blogsky.com

این بار دو نظر باز نشد

تو را دوست میدارم به جای همه کسانی که دوست نمیدارم
موجز و زیبا
دست مریزاد

متاسفم

دست مریزاد جشمه ای که از آن جوشیده٬ نه من

زهره دوشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:05

اولا سلام دوست عزیزم رویا جون
خطاب به اقا میلاد : من چند بار تو وب خودتون نظر گذاشتم نمی دونم چرا اینجوری شده
من اصلا ناراحت نشدم همه بر و بچه های علوم تحقیقات باحالن شما که دیگه جای خود دارید شماهم تجربتونو گفتین نظرشما قابل احترامه

ای جان
آقا میلاد بازم حرفی واسه گفتن هست؟

میلاد دوشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 18:10 http://milad2304477.blogfa.com

سلام
خوشحالم که ناراحت نشدی

الان با زهره بودی دیگه!
ما هم هیچی دیگه
خوبه وبلاگ ما
واقعا از نظراتت ممنونم٬ خواهش میکنم٬احتیاج به تعریف نیست
دیگه حرفی دلی بود که به دل نشست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد