بانوی شرق

من و لبخند و دلتنگی....

بانوی شرق

من و لبخند و دلتنگی....

یه سبد خاطره

این روسری همونیه که روز تولدم بهم دادی... 

این مانتو همونیه که توی اون روز بارونی پوشیده بودم و یه ناراننده با سرعت ماورایی خودش ما رو مزین به گل و لای خیابون کرد... 

این لباس همونیه که تو مهمونی فارغ التحصیلیت پوشیدم و شدم علامت سؤال فامیلت... 

این دستبند پارچه ای همونیه که به زور یه دستفروش واسه اینکه از دستش راحت شی واسم خریدی... 

این... 

....همونیه  

...............که 

... 

تو رفتی... 

و حالا من موندم و یه سبد خاطره...

نظرات 1 + ارسال نظر
میلاد پنج‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:53 http://kochedeltangi.blogsky.com


مرا آوای غمها زیر کرده
زمین گیر غم بی پیر کرده
هما وای دلم آیا کسی هست
که یاد قلۀ پامیر کرده؟

ممنون از شعر زیباتون...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد