بانوی شرق

من و لبخند و دلتنگی....

بانوی شرق

من و لبخند و دلتنگی....

مادر عشق ۷

مادرم 

میگویند تو فاطمه ی زهرایی 

دخت نبی (ص) 

همسر علی (ع) 

مادر حسنین (ع) 

مادر تمام عالم 

  

هیچ نمی خواهم در این دنیا 

فقط 

مرا به خاطر اینکه در آن لحظات سخت همراهت نبودم ببخش... 

ببخش که کسی نبود  

تا در برابر تازیانه های جهل مردمت 

یاریت دهد 

مراقبت باشد 

  تو را  

به خودت قسم می دهم که نور دو عالمی 

 مرا ببخش...

نظرات 3 + ارسال نظر
آرمان دوشنبه 22 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:41 http://abdozdak.blogsky.com/

چه زیبا با مادری مثل فاطمه زهرا درددل کرده اید.
شما چه دل پاکی دارین!
باور کن حسودیم شد. نمی گم رشک چون واقعا حسودیم شد.

اینطوری هم نیست...
ولی ممنونم

میلاد دوشنبه 22 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 17:54 http://kochedeltangi.blogsky.com

سلام
خسته نباشی

زینب آمد شام را شام غریبان کرد و رفت
گنجی اندر گوشة ویرانه پنهان کرد و رفت

شوره زار شام را همچون گلستان کرد و رفت
دشمن دین خدا را خانه ویران کرد و رفت

لیک آتش در بناء آل سفیان کرد و رفت
میزبان را میهمان بر خویش مهمان کرد و رفت

دید این بلبل چو آن گل ترک افغان کرد و رفت
چون بوصل باب نائل شد بدرجان کرد و رفت

عالمی را همچو موی خود پریشان کرد و رفت
رو سوی باغ جنان با چشم گریان کرد و رفت

سلام
ممنونم
فوق العاده بود
واقعا ممنونم...مرسی

عرفان دوشنبه 22 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 18:11 http://ebrahimerfani.blogfa.com/

به نام یزدان پاک

سلام بر بانوی شرقی

قبلا گفتم من در مورد این متنها هیچ نظری ندارم

فقط کاش به جای اینکه اینجا جوابمو بدی اومده بودی
تو وبلاگ خودم
هم خیلی خیلی خوشحال میشدم
هم بیشتر راغب که سربزنم به نوشته هات
هرچند نظر ندم در موردشون

شاد باشی و سربلند

سلام
واقعاا متاسفم
ممنونم که بهم سر میزنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد