نمیدانم
در نگاه سردشب٬ چه چیز در انتظارم است؟
اما
سکوت وهم انگیز خیالم٬آزارم می دهد
شاید فردای روشنی در پیش باشد
شاید...
چه بسا که امشب شب پایانم است
شب رهایی
رها شدن
رفتن و رفتن و رفتن
و رسیدن...
به کجا؟ نمیدانم
چه کسی؟ نمی دانم
فقط خوب می دانم
که رهایی ام از روشنی فردا بزرگ تر است....
رفتن و رفتن
بانوی شرقی ما را نگاهی به مهر بدرقه داریم
و برایش روزا وشبانی روشن را ارزومندیم
ممنونم...
از وصل نگفته رفتی. نگی آرمان ناحواسه
ولی فکر کنم 40 روز زیاده
نمی ترسی گوساله ای را سامری علم کند در این غیبت اربعین.
ولی قول دادم بنویسم
به همچین غیبتی احتیاج دارم
ممنونم....
قول شما برای ما سنده
پس چشم انتظار جاری شدن جوهر قلم شما بر صفحه وبلاگتان هستیم.
بیشتر از این شرمندم نکنید
ممنونم...
من از اینجا خوشم میاد
هر روز باید از کوچه شما رد بشم تا خیالم راحت بشه
دیوارتون که سر نمی شکند؟
نه٬ دیوارما خیلی کوتاهه
تضمین میکنم هیچ بلایی سرتون نمیاد
ممنون...
سلام سلام به بانوی شرقی خودم
خوبی ؟
خوشحالم کردی که اومدی به وبم گلم
خیلی خیلی ممنون که لینکم کردی
منم لینکت میکنم
راستی ازاینکه هردو یه دردو داریم خوشحالم
یه اعتراف و بکنم خانومی
که از وبت خیلی خوشم اومد
مخصوصا بخش نظراتش
واقعا شیک و قشنگه
امیدوارم که خیلی پیشرفت کنی
لینکت میکنم
فعلا
سلام مهسای عزیز
ممنونم که اومدی
مرسی...
سلام بانوی شرقی خوبی؟
خسته نباشی
درکت میکنم
پایان ترمه باید به درسها رسید
وقتی نمیمونه واسه کارهای دیگه
موفق باشی
امیدوارم امتحانهات خوب تموم بشه!
واسمه من دعا کن....!!
سلام
مرسی خوبم
امیدوارم شما هم تو امتحانها موفق باشی
ممنونم