همیشه منتظر پاییز بود
صدای خش خش برگها تسکینش می داد
همیشه نگاه میکرد تا یک مسیر پر از برگ در پیش گیرد
حتی کوچه ای بن بست
با هر قدم
اشکی همراه بود
اشک دل
ولی خوشحال بود که پاییز
این سه ماه دل انگیز
فرصتی بود برای ورق زدن زندگی از دست رفته اش
و حالا
امروز
روز آخر بود
آخر پاییز...
فقط خنده هایش را به یاد آورد
سلام
خسته نباشی ریبا بود.
*****یلدات***** مبارک بانوی شرقی....!!!
سلام
یلدای شما هم مبارک
بانوی شرقی مهربان
شادیت به عمر یلدا باد
ممنونم...
مثل من . فقط نشستم ورق زدم و ورق زدم
فقط خاطره بود . جوجه هایم را وقتی شمردم دیدم اندکند.
همه بالغ شده بودند و رفته بودند.
کاش پاییز آخر نداشت!!!!!
اگه پاییز آخر نداشت
هیچوقت دوست داشتنی نبود
دیگه پاییزی نبود که همه منتظر اومدنش باشن و موقع رفتن چشم انتظار برگشتن دوباره...