بانوی شرق

من و لبخند و دلتنگی....

بانوی شرق

من و لبخند و دلتنگی....

زنبق برفی

چقدر ذوق می کنم 

که به ناگاه 

رو در رویم می ایستی 

و از این برخورد 

ناگهانی 

لبخند می زنیم    

و انگار  

جاذبه زمین به رویم بی اثر می شود 

وقتی از کنارم می گذری  

زمان به راستی توقف می کند 

وقتی زمزمه می کنی  

آوازی را  

 

نگاه تو 

 قطبیت مطلق احساسات یخ زده ام  را 

ذوب می کند  

و باز نگاه تو 

زنبق های زرد را  

در دره ی همیشه تنهای افکارم 

می رویاند 

و باز نگاه تو 

شکوفه های گیلاس را 

درست در میان زمستان 

به وجود سرمازده ام  

تقدیم می کند 

و باز من و زندگیم 

مدیون زنبق های نگاهت 

  

بالاترین قله ی عشق  

براستی که نگاه توست 

و براستی که همیشه قله نگاهت 

بسوی من یخ زده و منجمد و مالامال از برف است 

که به نگاهت سوگند 

من سفیدبختی خود را  

در سفیدی برف چشمانت  

میبینم...

نظرات 4 + ارسال نظر
کوروش سه‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:18 http://korosh7042.blogsky.com

اشکال نداره عزیز
اگر نیاز می بینی بگو تا اون نظر رو حذف کنم

نه٬ نیازی نیست
خودم میدونم این حواس پرتی از کجا نشئت گرفته
ممنونم

فریناز سه‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:11

خداییش بانو خوش سلیقست....
قالبتم زیباست...مثل آهنگت که آرامشو به من برمیگردونه

الانم ناآروم بود...آروم شدم و دارم میرم....


واقعا که لایق بانو بودنی

ممنونم عزیز
نه بابا سلیقه کجا بود
خوبه که الان آرومی

آرمان سه‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:22 http://abdozdak.blogsky.com/

قالب نو مبارک
تو این امحتحانا خوب میرسی اپ میکنی

مرسی
این فیزیک زیادی به مغزم فشار میاره
مجبورم تایم استراحت یه کاری بکنم...

زهره سه‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1389 ساعت 21:15

ای ای ای من که می دونم کیو میگی

زهره
شوخی شوخی داره جدی میشه...


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد