بانوی شرق

من و لبخند و دلتنگی....

بانوی شرق

من و لبخند و دلتنگی....

...چو شمع

در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع 

شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع 

  

روز و شب خوابم نمی آیدبه چشم حق پرست 

بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع 

 

رشته ی  صبرم به مقراض غمت ببریده شد 

همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع 

 

گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرم رو  

کی شدی روشن به گیتی راز پنهانم چو شمع 

 

در میان آب و آتش همچنان سرگرم توست 

این دل زار و نزار اشک بارانم چو شمع 

 

در شب هجران مرا پروانه ی وصلی فرست 

ور نه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع 

 

بی جمال عالم آرای تو روزم چون شب است 

با کمال عشق تو در عین نقصانم چو شمع 

  

کوه صبرم نرم شد چون موم در دست غمت 

تا در آب و آتش عشقت گذارانم چو شمع 

 

همچو صبحم یک نفس باقی است با دیدار تو 

چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع 

 

سر فرازم کن شبی از وصل خود ای نازنین 

تا منور گردد از دیدارت ایوانم چو شمع 

 

آتش مهر ترا حافظ عجب در سر گرفت 

آتش دل کی به آب دیده بنشانم چو شمع

نظرات 14 + ارسال نظر
آرمان شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:22

خیلی سوزناکه
بیچاره حافظ چه کشیده وقتی این را گفته

آبجی ما چرا میگدازد چو شمع؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

باید ازش بپرسم
کی داره میسوزه؟!
من که کسی رو نمیبینم

شهاب شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:57 http://shahabsk.blogfa.com

به به
بابا ایول خیلی تغییرات انجام دادی
وبت خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
خوشکل شده ها

سلام
چه عجب؟!
ممنونم
مرسی

فریناز شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:41

سلام رویایی...
میبینیم که حافظی هم شدی گل خانوم

درست دست گذاشته رو شعری که توی این همه غزل واسه من یه دنیا خاطرست
زمانی تقدیمش کرده بودم...و زمانی دیگه تقدیمم کردند...
هر دوش ولی یک طرفه بود

بگذریم...
الان مهم قشنگی این شعره که با تمام سوزناکیش آدمو به وجد میاره

سلام فرینازی
دختر ما خیلی وقته با حافظ عجین شدیم
شما نمیدونی؟!
فال دیگه
من که از عمد نذاشتم
یه نیت کردم و این اومد
بله
مهم قشنگیه این شعره....

مسعود شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:51 http://www.greenoranoos.blogsky.com

سلام عالی بود مثل همیشه
من شعر حافظ خیلی دوست دارم
زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد
از سر پیمان برفت بر سر پیمانه شد

سلام
ممنونم
لطف دارین

میلاد شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 19:14 http://milad2304477.blogfa.com

سلام چه خبر؟
خوشحالم که حداقل تو به یاد من بودی
راستش این روزا سرم خیلی شلوغه چون راستش بابام کمرش درد گرفته و تا اطلاع ثانوی من به جاش میرم سر ساختمون.
صبح ساعت ۶ میرم و ساعت ۶ یا ۷ بر میگردم خونه

سلام
خبری نیست
خواهش میکنم
ایشالا بابات زود خوب میشه
توام کار یاد میگیری
و همین دیگه
چرا اینقدر غر میزنی؟؟؟؟

آرمان یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:54 http://abdozdak.blogsky.com/

بانو ! اگر دلت هوای سوختن کرد اول به ما بگو تا قبلش یه زنگی به 125 بزنیم جهت امادگی

دل سوخته رو میشه ساخت
تن سوخته رو چکنیم؟

آبجی فرمون ماشینتان انگاری دیگه روبراه شده؟؟؟؟

چشم
هم ۱۲۵
هم۱۱۵
میخواین به ۱۱۹ هم زنگ بزنید
محض احتیاط

اتفاقا فرمونم حسابی داغون شده

میلاد یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 18:33 http://milad2304477.blogfa.com

سلام الان تازه اومدم خونه
خسته
غر میزنم چون . مجبورم هر روز با ۱۰۰ تا افغانی سر و کله بزنموبا ۱۰۰ نفر که ازمون پول میخوان و باید تا وقتی که پول دستمون بیاد . بپیچونمشون.
سخته نه؟

سلام
خوب خسته نباشی
غرغرو خان
همینه دیگه
اون بنده های خدا هم آدمن دیگه
زبون آدمیزاد بلدی؟؟؟

برو کار می کن مگو چیست کار
که سرمایه ی جاودانیست کار

میلاد یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 22:28 http://milad2304477.blogfa.com

هستید الان تو وبت؟
اگه هستی بیا تو وبم بهم خبر بده.
بای

فریناز یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:15 http://delhayebarany.blogsky.com





نیت خوبی بوده حتما

فرخ دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 00:58 http://chakhan-2.blogsky.com

بانوی شرق!! همچنان عاشق و پرانرژی و ملتهب
بر سر ذوق آوردی مرا با این غزل حافظ که خاطرات بسیاری از آن دارم

ممنونم

آرمان دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 15:28 http://abdozdak.blogsky.com/

یکی طلب ابجی رویا!
برای چی؟
بابت یه تبریک به من


گفتی فرمون ماشینتان چی شده

چرا قلم طلاییتان را پارک کردین؟

چرا من همش امروز از شما سوال میکنم؟

کوروش دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 22:03 http://korosh7042.blogsky.com

من باوری به فال با اشعار حافظ ندارم

ولی با این انتخاب زیبا
فالم رو خوب دیدم و گویا

خوشحالم که خوب و گویا بود

کورش دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:29 http://faalon.blogfa.com

سلام..ادامه مطب آمادست...منتظر نظرهای گرمتون هستم..ممنون

سلام
ممنونم که خبرم کردین
حتما میام....

کوروش چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 22:57 http://korosh7042.blogsky.com

کوه صبرم نرم شد چون موم در دست غمت

تا در آب و آتش عشقت گذارانم چو شمع



برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد