بانوی شرق

من و لبخند و دلتنگی....

بانوی شرق

من و لبخند و دلتنگی....

پیشکش

شانه به شانه 

نه سایه به سایه 

 

همگام پیش می رفتیم  

گرمای کنار هم بودنمان 

سرما را روسیاه کرد 

 

حرفی نبود 

لبخند و سکوت  

پیشکش من به تو 

و تو به من 

 

عقربه ها از هم پیشی می گرفتند 

تا ثانیه ها را  

با نور بدرقه کنند 

 

 

از ذوق و شوق انتظار آمدنت 

 تا دلتنگی خداحافظی  

و این لحظه ها  

سخت شیرین است ....

  

نظرات 13 + ارسال نظر
admin سه‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:27 http://www.sarzaminjok.blogsky.com

سلام دوست عزیز.وبلاگ جالبی داری خیلی خوشم اومده.به ما هم یه سر بزن و اگه مایل به تبادل لینک بودی خبر بده .
منتظرتم....
www.sarzaminjok.blogsky.com

سلام
ممنونم
حتما
چرا که نه

آرمان چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:48 http://abdozdak.blogsky.com/

انتظار بازم بهتر از فراق است
کاش قدر لحظه های وصال را میدانستیم

بانو! اینقدر قالب عوض نکن
همون قالب قطره ای خوب بود

شاید....

باید بگردم پیداش کنم

فریناز چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:27 http://delhayebarany.blogsky.com

دلم میحواست جاده هامان تا آخر دنیا کشیده میشد
سکوتی فراتر از کلام
لبخندی فراتر از مهربانی
عشقی فراتر از شیدایی

همه میگشتند به نهایتی بی منتها

و چه زیبا بود گرمای نفس هایت تا انتهای بی منتهای جاده ی دو نفره مان


تقدبم به رویای رویایی ایرانی گلم



ممنونم فرینازی....

فریناز چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:28 http://delhayebarany.blogsky.com

رویا باور کن امروز یه چیزیم میشه ها
آخه واسه خودم نمی دونم چی بنویسم ولی تو نظرات وبلاگایی مثل تو که حرف دله هر کدومشو یه متن نوشتم متناسب با نوشته ی وبلاگ

میگم یه چیزیم میشه نگو نه

اینم یه مدل تبلور احساسات دیگه عزیزم
سخت نگیر

میلاد چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 13:05 http://kochedeltangi.blogsky.com


من هم شبی به خاطره تبدیل می‌شوم
خط میخورم زهستی و تعطیل می‌شوم

من هم شبی به خواب زمین میروم فرو
بر دوش خاک حامله تحمیل می‌شوم

من هم شبی قسم به خدا مثل قصه‌ها
با فصل تلخ خاتمه تکمیل می‌شوم

قابیل مرگ، نعش مرا میکِشَد به دوش
کم کم شبیه قصه هابیل می‌شوم

حک میکند غروب مرا شاعری به سنگ
از اشک و آه و خاطره تشکیل می‌شوم

یک شب شبیه شاپرکی میپرم ز خاک
در آسمان به آیینه تبدیل می‌شوم

خیلی قشنگ بود
مرسی

آرمان چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 15:50 http://abdozdak.blogsky.com/

بانو! مگه کجا گمش کردی؟

اصلا چرا گمش کردی؟

راستی فکر میکردم سهمیه ها تموم شده مثل اینکه هنوزم برقراره
آره؟

پس اینم سهمیه ما

سهمیه من که تا هستم پابرجاست

چیو گم کردم؟!
.
.
.
فکر کنم فهمیدم
بیخیال
با نبودش میسازیم

مهندس چوچولو چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 16:34 http://www.marde-choochooloo.blogfa.com

السلام علیک یا بانو
بانو بی خیال اومدی میگی این آدرس وب دوستمه بعد هیچی آدرس نذاشتی که

کلا میای اینجا زبونت برمیگرده دیگه مهندس؟!

سلام علیکم
اگه میدونستی تو چه شرایطی اون نظر رو گذاشتم
یادم رفت
تو همین لینک های خودم: وکیل مدافع زمین

مهندس چوچولو چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 16:39 http://www.marde-choochooloo.blogfa.com

بانو میگم الان در اوج بی احساسی قرار دارم نمیدونم چرا
ولی میدونم الان درباره انتظار نوشتی
کلا از انتظار خوشم نمیاد واسه هرچی که میخواد باشه
آخه فکر میکنم وقت اضافه ندارم انتظار بکشم
پس بی خیال
البته نظر شما محترمه ها بگم

وا!
نه
اتفاقا ته احساسی مهندس
چن من از وصال نوشتم
نه انتظار!!!

منم از انتظار متنفرم

مهندس چوچولو چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 16:41 http://www.marde-choochooloo.blogfa.com

مگه این که به هوای تبلیغات پیش من بیای نه بانو
اشکال نداره ولی بیا آدرس دوستت رو بگو بهم
فعلا

مهندس!!!
آنجنان میگی به هوای تبلیغات که هرکی ندونه فکر میکنه من اصلا نمیام پیشت

میلاد چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 19:13 http://milad2304477.blogfa.com

دیدی باز آپ کردی خبر ندادی
حالا اگه من بودم منو میکشتی
قتل

ای بابا
مقتول جان این صدبار
من مثل تونیستم که سالی یه بار آپ کنم
زود زود آپ میکنم

بله! تو اگه صد بار آپکنی خبر ندی
کشتمت

میلاد چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 21:27 http://milad2304477.blogfa.com

اون تست هوشی که تو وبلاگمه از بس سادس حلش نکردم (آخه خیلی ساده بود. خودت که میدونی اینا واسه من مث آبه خوردنه)
نکنه تو نتونستی حلش کنی

واسه همون گفتم شایسته ی شاگرد اول شدنی دیگه
یادت رفت
قرار شد با هم شاگرد اول شیم دیگه
لحظه ای فکر کن نتونسته باشم

میلاد چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 21:32 http://milad2304477.blogfa.com

راستی چند روزه بی خواب شدم فک کنم به خاطر ....
بببببببببببله
دلت میاد من بی خوابی بکشم آخه؟
بگو
بگو
بگو
نمیگی؟
مردم از فوضولی آخه

ای بابا
الان من بگم به کی قول دادم حله دیگه؟!
بیخوابیات تموم میشه دیگه؟!
.
.
.
.
.
.
.
.
مامان جان

میلاد پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 19:52 http://milad2304477.blogfa.com

امشب= ی خواب راحت

اااااااااااا
خدارو شکر
خوشحالم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد