بانوی شرق

من و لبخند و دلتنگی....

بانوی شرق

من و لبخند و دلتنگی....

دلتنگی

 

 

 

 

دلم برای کسی تنگ است 

که آفتاب صداقت را 

به مهمانی گل های باغ می آورد 

و گیسوان بلندش را  

                             ـ به بادها می دهد 

و دست های سپیدش را 

 به آب می بخشید.... 

 

 

 دلم برای کسی تنگ است 

که آن دو نرگس جادو را 

به عمق آبی دریای واژگون می دوخت 

وشعر های خوشی برای پرندگان می خواند  

 

 

دلم برای کسی تنگ است 

که همچو کودک معصومی 

دلش برای دلم می سوخت 

و مهربانی خود را 

نثار من می کرد... 

  

دلم برای کسی تنگ است  

که تا شمال ترین شمال 

و در جنوب ترین جنوب 

ـ در همه حال 

همیشه در همه جا 

                     ـ آه با که بتوان گفت  

که بود با من و  

                   ـ پیوسته نیز بی من بود 

 

و کار من ز فراقش فغان و شیون بود 

 

کسی که بی من ماند 

 

کسی که با من نیست  

 

کسی ...... 

 

                     ـ دگر کافی ست

 

« حمید مصدق »

 

 

نظرات 10 + ارسال نظر
محمد چهارشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 23:15

first?

بـــــــــله

محمد چهارشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 23:19

بانو سلام
محمدم
مهندس چوچولو
تو وب آجی دیدم نوشتی اومدی
خوشحالم که اولین نظر رو تو بازگشتت من دادم
موفق باشید

سلام مهندس
راه گم کردین؟
ممنونم
واقعا خوشحالم کردی
ممنونم

محمد چهارشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 23:26

آه با که بتوان گفت

که بود با من و

ـ پیوسته نیز بی من بود



و کار من ز فراقش فغان و شیون بود



کسی که بی من ماند



کسی که با من نیست



کسی ......



ـ دگر کافی ست

کوروش پنج‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 00:31 http://korosh7042.blogsky.com

ولذت بخشتر
میزبانی مهمانی که دسته گلی از شاعری
که دیوانه بار دوستش دارم

ممنون حضورت بانوی احسای

سپاسگذار استاد
قابل شما رو نداشت

فریناز پنج‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 00:34

آره واقعا دیگه کافیه



رویا نیومده گریمون انداختی یا

ولی عیب نداره همین که گفتی دگر کافیست همین خیلی خوب بود
لااقل واسه من

شبت خوش

چرا همه اینقدر عصبانی فرینازی؟!

چرا همه با دلتنگی می خونن؟!




ممنونم

کوروش پنج‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 00:43 http://korosh7042.blogsky.com

دلم برای خودم تنگ است
برای کودکی ها و بی دروغ هام
خودم بودم و بادبادکی
که او در اوج بود
ومن در زمین
در پیش روان بود
نه حال دل
که هیچ نمیدانم در کجا می چرخد
ومن
در پیش روانم


آرمان. پنج‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:30 http://abdozdak.blogsky.com/

بعد سیصد اندی نیامده از دلتنگی میگی بانو!

گفتم شاید بجای گیلاس یخی اینبار درختی از شکوفه گیلاس برایمان اورده ای

واقعا کافی است دیگر
یعنی بس است
اییییییییییییییییییییییییییست!!!!

شرمنده...
نمیخواستم باعث ناراحتی بشم


....

آرمان. پنج‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 14:32 http://abdozdak.blogsky.com/

بانو! سال 90 باید چیزی حدود صد باشی
هنوز ناپلئونی حرف میزنی
ول کن دلتنگیای تک رقمی را

یه پشت شاد بزن که از شاخه هاش شادی بریزه
تا حالا درخت آبشار طلایی دیدی
اونجوری منظورمه

چشم
ولی دلتنگی که با ارقام سر و کار نداره
دلتنگی من
از جنس شادیه
سخت نگیرید

کوروش جمعه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 13:14 http://korosh7042.blogsky.com

بانو ی عزیز شرقی

اردیبهشت بر تو بانو بهشتی
که مقارن با تولد آسمانی توست
مبـــــــــــــــــــــــــــــارکبـــــــــــــــــــــــــــــــــاد

ممنونم استاد
سپاسگذارم

3ajid یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:32 http://pelak1.in

بانو!!!!!!!!!!!!!
کجایی تو؟
داشتم دیگه مطمئن میشدم نمیای!
منم با آرمان موافقم
پیروز باشی

همین جا
ببخشید
اومدم وبتون ولی هرکاری کردم باز نشد
به یادتون هستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد