کوله بار بر داشتم
و همسفری یافتم از جنس دلتنگی
کم حرف و ساکت
هر از گاهی از بدی راه گله می کرد
ساعت ها برایش گفتم
تا خالی شوم
در کنارش قدم بر میداشتم
تا مبادا احساس کند بین او و خودم فرقی قائلم
وقتی به چشمانش نگاه میکردم
از منم دلتنگ تر بود
ولی حیف که
نه من زبان او را می دانستم
نه او !!!!!!!
ولی انگار بیش از همه می فهمید که چه می گویم!
ساعت ها راه رفتیم
بازی کردیم
خندیدیم
و برای روز که داشت کم کم بار سفر می بست
دست تکان دادیم
روز دلپذیری بود
در کنار دریاچه و غروب آفتاب
و همسفرم
اسب!
سلام دوست عزیز
خیلی جالب بود خاطرات قدیم من رو زنده کرد
جای قبلی که بودیم من یه اسب خوشگل داشتم
هر روز باهاش می رفتم کنار تالاب
چه خاطراتی...
سلام
ممنونم
خوشحالم که باعث تدایی خاطرات شدم
سلااااااااااااااام رویا جونم
قالب آآآآآآآآآآآآاهنگ و مهم تر ازهمه
بوووووووووووودنت عالیه عزیزم
سلااااااااااام
ممنونم عزیزم
مرسی
و اسب همیشه با نجابتش حرف هر پنهان نموده در دو چشم زیبایش
رویا
خیلی خوب بود
خیلی
رویا میشه اسم آهنگشو بگی؟
ممنون
«جز تو کسی رو ندارم»
خوب بود
ولی مثل همیشه نبود
ببین قلمت داره پژمرده میشه آبجی!
یه فکری بکن بحالش
ممنونم
میدونم ولی....
حق با شماست...
سلام رویا جونم...
قالب نو مبارک خانومی...
خیلی قشنگ بود
ممنون که به من سر زدی عزیزم
سلام عزیزم
ممنونم
خواهش میکنم
شرمنده دیر اومدم
هرروز که میرم خونه کاکل زری رو باید مرتب اسب سواری بدم
خوب میفهمم یک اسب چه حالی دارد
دور از جون
ولی واسه همین شدین آقای پدر