بانوی شرق

من و لبخند و دلتنگی....

بانوی شرق

من و لبخند و دلتنگی....

جزر و مد

 

 

ماه  

دریا را به خود می خواند و  

آب 

 

با کمندی٬ در فضاها ناپدید 

دم به دم خود را به بالا می کشید 

 

جا به جا در راه این دلدادگان 

اختران آویخته فانوس ها 

 

گفتم این دریا و این یک ذره راه! 

می رساند عاقبت خود را به ماه! 

من ٬ 

چه گویم 

جدا از ماه خویش 

  

بین ما 

افسوس 

اقیانوس ها.....

نظرات 3 + ارسال نظر
آرمان. سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 14:59 http://abdozdak.blogsky.com/

بانو! چه پر فروغ شدی
داری دوباره بر میگردی به همان نگارش توفانی
البته اگر دریا بگذارد

اینو که من نگفتم
فکر کنم ماله استاد مشیری باشه
نیدونم!

من در کنار دریایم آرامش دارم
سخت توفانی میشم

فریناز سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 17:25

زیبا بود حتی انتخابت از بین اقیانوس اشعار بزرگان هم زیباست....

رویا خوشحالم امروز شدی همون رویای رویاییه شرقی

ممنونم
رویای رویایی...
مرسی فرینازی

کوروش چهارشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:59 http://korosh7042.blogsky.com/

درود بر بانوی آفتاب
بانو شرق بی نقاب

سپاسگذار مهر تابنده ات



عکس بدون شرحی داشتی. بسیار زیبا
اگر چه نظرات با من قهر کرده باز

در راه دلداده گان
آویخته فانوس ها
اختران

دست مریزاد

سلام استاد
ممنونم


شرمنده واقعا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد