بانوی شرق

من و لبخند و دلتنگی....

بانوی شرق

من و لبخند و دلتنگی....

نامه بارانی ـ قسمت اول

سلام به همه دوستان شرقی 

تو این پست همه دلتنگی ها و نگرانی های یک عاشق رو بصورت یک نامه نوشتم.البته قسمتیش رو....  

بانوی شرق

 **************************************************************** 

«به نام آنکه هرجه داریم از اوست» 

 

 

با چشمانی گریان بر روی دفتر قلبم نوشتم ٬طلوع عشق... 

گفت: چه زیباست... 

بعد نوشتم غروب عشق... 

صبر کردم٬اندیشیدم٬اما کسی نبود که بگوید: چه ...!!!! 

شبی از پشت پنجره تنهایی و زمین نمناک بارانی٬تو را با لهجه گل های نیلوفر ٬ مثل پرستوها صدا کردم.. 

تمام شب را برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم 

پس از یک جستجو در کوجه های بی احساس٬ تو را از بین گل هایی که در تنهایی ام  روییده بود با حسرت جدا کردم. 

نمیدانم چرا رفتی؟ نمیدانم چرا...؟   شاید خطا کردم. 

و تو به جای آنکه به فکر غربت چشمان من باشی٬ مرا در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردی...! و تو رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید.بعد از رفتنت دریایی بغض کردم و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت٬ تمام بال هایش٬ غرق در اندوه و غربت بود... 

هنوز آشفته ی چشمان زیبای توأم ....برگرد....!!!!  

این را برای کسی مینویسم که دلش به سادگی ابر٬قلبش به شکستگی صورت من٬دستش به گرمی خورشید٬روحش به لطیفی گل های یاس٬چشمانش به سادگی و صداقت ابرهای سفید و نگاهش به صمیمیت صدای دل است.نعمت هایی که در چهره هر کسی نیست٬ چهره ای که جز پاکی و صداقت و صدایی که جز حقیقت و نگرانی را نمیشود در آن پیدا کرد... 

شب ها عروس آسمان هم برایم گریه می کند.گاه لباس سیاهی به تن کرده  که اضطراب و نگرانیم را بیش از پیش میکند و این مرا سخت آزار می دهد. 

نمیدانم٬ شاید از خودم می گویم٬از دلتنگی هایم و از نفس های حبس شده در سینه ام 

بغض این شکوه ها گلویم را می فشرد و به من ندا می دهد که آتشفشان قلبم فوران خواهد کرد  

و یک پلک کوچک٬به راحتی کار را برای این آتشفشان میسر می کند. 

آتشفشانی که جز خرابی قلب من٬خرابی دیگری به بار نمی آورد و لالایی آرام آن مرا به خو اب فرو میبرد.خوابی که ای کاش ابدی بود! 

جای خالیت را بیش از پیش احساس میکنم ٬ شعرهای او که از همه جملات و کلمه ها گویا تر است٬ هرشب قلبم را آتش میزند. 

تویی که تمام زندگیم با شروع و با تو هم به پایان می رسد. 

به نجابت پاییز قسمت می دهم که دل رنجیده ی مرا بیش از این پاره پاره مکن. دلم مثل یک دفتر خاطرات قطور ٬تمام این اتفاقات را از زمان نبودنت در خود نوشته است. 

هر بارانی که می بارد٬زمزمه ای از اسم آسمانیت را برایم به هدیه می آورد. هدیه ای که همراه با با گریه است. 

کاش با دستان خودت این هدیه ها را می دادی تا برایت به اندازه یک اقیانوس گریه کنم.و در جزیره ای میان این موج ها فقط من و تو در کنار هم نشسته باشیم. 

این موج ها که از اقیانوس به طرف من و تو در حرکتند٬مطمئن هستم که با خود اعتراضی از عمق آن را می آورند و هر قطره بارانی که بر سطح آن می ریزد و بر می گردد٬صدای لطیفی از خود انعکاس می دهد. 

 .....

...ادامه دارد

نظرات 6 + ارسال نظر
آرمان. پنج‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:28 http://abdozdak.blogsky.com/

امه سنگینی بود
خدا کنه اونی که براش فرستادی سواد خوندش رو داشته باشه

واسه کسی نفرستادم که!!!

همینجوری نوشتم

آرمان. پنج‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:00 http://abdozdak.blogsky.com/

قدیما که ما بودیم نامه گیرنده داشت
حالا زمونه عوض شده
نامه بدون گیرنده باب شده
نامه های فردا حتما فرستنده هم نخواهند داشت

پدر بزرگ شدی؟!
این نامه ی زمانی هم فرستنده داشت٬هم گیرنده!!!
مال ۴٬۵سال پیشه
....

الان نه گیرنده داره٬نه فرستنده...

فریناز پنج‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 17:13

یه وبی داشتم به اسم دریا که فقط این نامه ها رو توش مینوشتم! متاسفانه مخاطب داشت!
مخاطبش یه روز وب رو پیدا کرد و من یه دفه فرو رویختم

الان دیگه نمی تونم بنویسم از اون نامه ها!چون هیچ جا برام مثل اونجا آرامش بخش نبود!

وقتی خوندم نامتو یاد خودم افتادم یااد وبم افتادم یاد اون نامه هام! و با هر خطیش گریه هام اومد و اومد و اومد

....

ببخشید فرینازی
نمیخواستم ناراحتت کنم

فریناز پنج‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 17:15

این پستت باعث شد دوباره برم سراغ اون وبلاگ خاک خورده و دوباره بنویسم از نامه های مخاطب دارم

فقط کاش یادش رفته باشه و نره بخونه
کاش


نمیدونم باید خوشحال باشم یا ناراحت؟!

امیدوارم نخونه...

فریناز پنج‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 17:35

رویا هر وقت این آهنگو خواستی عوض کنی کدشو بده بهم

اما الان نه

چشم
فقط یادم بنداز
چون حافظه م ضعیفه!!!

کوروش یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:32 http://korosh7042.blogsky.com/

درود بر بانوی مهربان شرقی عزیز
که این روزها نمیدانم چرا
اینهمه هوای اسمانش بارانی است!!
امید که شادی کلامت را بر این صفحه سپید تازان ببینم

سلام استاد

ناگفته بمونه٬بهتره


ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد