وقتی که تو میخوای بری سمت آینده ـ بدون من ـ
چشمهای من پر از ترس و ابهام میشه
وقتی که یه قدم بر میداری برای دور شدن از من ـ برای رفتن به آینده ـ
من سقوط میکنم...
تو میری یه جایی که من هیچوقت نمیتونم پیدات کنم
حتی اگه دستهامو دراز کنم
هیچوقت به دستهات نمیرسه
و من فقط گریه میکنم....
ـــ چیکار میتونم بکنم؟؟؟؟
وقتی منو ترک میکنی
من از رفتن تو گریه میکنم
اما تو هیچوقت صدای منو نمیشنوی
ــ چون من تو قلبم گریه کردم ...ــ
روزهای طولانی رو صرف فراموش کردنت کردم
اما فکر میکنم برمیگردی...
هر روز باهات خداحافظی میکنم
ولی به با تو بودن فکر میکنم
.....
سلام رویای شرقستان
یاد این شعر افتادم...
کنم هر شب دعایی کز دلم بیرون رود مهرت
ولی آهسته می گویم خدایـــــا بی اثر باشد
سلام فرینار بانووووووووووو
....
مرسی عزیزم
یه کاری می شه کرد
دعا کنی واسه خوشبختیه کسی که رفت تا آیندشو بسازه بدون تو...
مگه نه؟
این تنها کار فرینازی....
نماز روزه هات قبول عزیزم
منو یادت هست که خانومی؟
نماز روزه های شما هم قبول باشه خانومی
فرینازی....
بله که یادمه
میام و میخونمت
سلام رویا
من تجربه اش رو داشتم
تجربه من میگه
یادش ناراحت کننده و دیدنش عذاب آوره
یا بهتر بگم یه چیزی ما بین این دو تا
ولی یه چیز مسلمه که فراموش کردنش خیلی بهتره
اگرچه سخته
سلام
مرسی از همراهیت
ممنونم
خیلی...
سلام عشقم قربونت بشم دلم خیلی برات تنگ شده
سلام زهره جونم
الهی فدات شم
اینقده دلم برات تنگ شده....
قشنگ بود
سلام باونی شرقی عزیز
دوست داشتن زیباست ..جدایی نیز تلخ.
اما می دانی رنج در کجاست در چیست؟
در اینکه آنکه هست در خیال تو مرده باشد ! این رنج است
سلام
ممنونم
سلام بانو
حرفی ندارم که بگم.
سلام
چرا؟؟؟