« چه قصه غریبیست...اینجا در اوج تنهایی در جمعی!!! ولی آنجا در اوج جمعیت تنهایی!!! »
راست گفتی فرینازی...خیلی غریبه...
دلم تنگ شده
دلم خیلی تنگ شده
برای یه بانوی شرقی
برای خودم
برای یه رویا
برای رویایی که احساسش شاید از اشکای پسرک گلفروش روانتر بود
اونقدر می نوشت تا آرامششو پیدا کنه
اونقدر نوشت تا یه شیشه شد
....
یه سنگ کوچولو بود
شاید یه خرده سنگ
همه ی اون شیشه آوار شد رو دست و پاش
گذر زمان مداواش کرد
ولی
هنوز رد خرده شیشه ها هست
اون شیشه رو هم بند زد
ولی مثل اولش نشد
دیگه نوشتنم آرومش نمیکنه
دیگه حتی کلمات هم ازش فرار میکنن
مثل دوستاش
مثل آدمایی که دوسشون داشت و داره
مثل....
دلم تنگ شده
برای فرینازی که همیشه نوشته هاش عطر آرامشه
برای یه داداش مهربون که .... خیلی اذیتش کردم
برای یه استاد که غلط دیکته ایامو بگیره
برای آدمایی که فراموشم کردن
برای آدمایی که فراموش کردم
دلم خیلی تنگ شده
آسمون آبیه
ولی ابری نیست
انگاری آسمون دلتنگ نیست
شاید
....
آسمون ببار
ببار
مثل بانو
فقط ببار
حالا سکوت
از سکوتم بیزار شده
خوشگلو قشنگ مینویسی بانو جان
ممنونم
مرسی
ای بابا چی شده این روزا همه دلشان گرفته
اگرچه بانو رویا همیشه غمگین می نوشت
اما رگه های عشق در پست های گاه بیگاهش از جاری بودن زندگی سخن می گفت
انشاله روزهای شاد گذشته تکرار شود
اگر این مشغله های زندگی بگذارد
و صد البته کار برای من
درود بر شما
خوبه گفتی
همیشه غمگین نویسم
ملالی نیست باز هم مینویسم
شااااااد؟؟؟؟
همون بهتر که مشغله نمیزاره
رویا
رویااااااااا
رویااااااااااااااااااااا
ببین چی کار کردی که با اومدنت با سر و پا میام به استقبالت بانو
حتی نخوندمت هنوز...
فقط دیدم رویاوش آپ کرده پر کشیدم تا اینجا
جانم
جااااانم
جااااااااانم
چی کار کردم؟
دیگه دیگه
مررررررررسی
ذوب کن شیشه ها رو بانو...
شیشه حتی اگه تیکه ی ریزی هم باشه بازم میبُره... بازم زخم میزنه
بانوی شرقی ذوبشون کن و از اول یه شیشه ی دیگه بساز...
یه قلب شیشه ای پُر از بارون...به زلالی و روانیه چندین ماه پیش... و حتی بیشتر ازاون
بانوی شرقی...
اگه یه خورده سنگ زد شکست شیشه ی دلتو، واسه من چندین خورده سنگ اصابت شد...
اونم بی رحمانه!
اما دیدم فایده نداره ...
ذوبشون کردم...
بیشتر از زمان دادن جواب داد...
اما باید نتیجه ی زمانو میدیدی تا به این راه ایمان پیدا کنی
بانو
خورده هاشو ذوب کن... یه کم میسوزی.... یه کم درد داره کشیدنشون بیرون اما ذوبشون کن...
بانو...
فرینازو نگاه کن...
یه فریناز دیگه نشو...
عبرت بگیر و از الان پاشو
سعیمو میکنم
مرسی فریناز
خیلی مرسی
راستی ببینم
کی گفته رویایی فراموش شده؟
اصن کی میتونه رویایی رو فراموش کنه
میخوای یه کم بزنم تو سر و کله ات تا حالت جا بیاد؟
حریــــــــــــــــف می طلبیــــــــــــــــم
من حریف
بیا ببینم
شرمنده اینا رو تو زنبیل دلم جا گذاشتم گفتم پیک واست بیاره
شاد باشی و آروم در پناه حق رویایی
سلام بانو
خیلی وقته حال ما رو نمیپرسی بی معرفت!!
بیا پیشم آپم.
امیدوارم به زیبایی مطالب شما باشه.
من که لذت بردم.
سلام
شرمنده نبودم
چشم میام عزیزم
بیا سینماتوگرافی
دعایم گرچه گیرا نیست
دعایت میکنم هر دم
نمیدانم چه میخواهی؟؟
از او خواهم برای تو " هرانچه در دلت خواهی ... "
تنها گوشه ای از نگاه خدا برای خوشبختی انسان کافیه تو رو به نگاهش میسپرم...دلم برات تنگ شده
اتفاقا دعاهات خیلی گیراست
دعا کن
واسه خیلیا دعا کن
ببخشید اگه به قولم وفا نکردم و دوباره نوشتم ولی دست دلم بود...
قولی یادم نیست
من که نگفتم ننویس؟!
شوخی ندارما
شترق شترق میزنم مشت و مالت میدما
ولی نه
یه خورده عواقب داره
کل شرقستان میان از من بانو میخوان
اونوخ از کجا بیارم بدم بهشون؟
به چینی یا بگو یکی از روت بزنن بعد اصلتو شترق کنم
حالا بازم حریف میطلبی؟
بانو رو دست کم گرفتیا
چینی یا باید خودشون کشفم کنن
بله بله
حریف می طلبیم
چه رویی داره ها
من اگه جای تو بودم اسم فری سونامی میومد در جا غش میکردم اونوخ این هنوزم حریف میطلبه
میگما
رفیق چی؟
اونو نمیطلبی؟
اینطوری لااقل خودم زنده میمونم دیگه
آره
رفیقم میطلبیدم