-
ترنم وحی
پنجشنبه 9 تیرماه سال 1390 02:14
احمد مرسل آن چراغ جهان رحمت عالم، آشکار و نهان دین بدو یافت زینت و رونق ز آن که زو یافت خلق راه به حق سنایی غزنوی کریم السجایا، جمیل الشیم نبی البرایا، شفیع الامم سعدی بعثت برای همه مستضعفان و پابرهنگان تاریخ و برای همه آنانی که به زندان تار هستی پا نهاده اند، رهایی است و آواز وصل، خجسته بنایی است که بر ویرانه های...
-
هفت پندار
چهارشنبه 8 تیرماه سال 1390 18:50
هفت نصیحت مولانا : گشاده دست باش، جاری باش، کمک کن (مثل رود) باشفقت و مهربان باش (مثل خورشید) ......... اگرکسی اشتباه کرد آن رابه پوشان (مثل شب) وقتی عصبانی شدی خاموش باش (مثل مرگ) متواضع باش و کبر نداشته باش (مثل خاک) بخشش و عفو داشته باش (مثل دریا ) اگر میخواهی دیگران خوب باشند خودت خوب باش (مثل آینه)
-
بخدا حواسم بود....
یکشنبه 5 تیرماه سال 1390 23:40
من نشکستم!!!!! شیشه ای بود صیقلی٬ دل بود... بخدا مراقبش بودم خیلی... تو دستام بود از جونم بیشتر مراقبش بودم به همه چی حواسم بود همه چی حتی برگی که از درخت می افتاد ولی.... مگه ی آدم چقدر توان داره؟ چقدر میتونه مواظب باشه؟ چقدر میتونه ..... سنگ بود... خوردم زمین ندیدم بخدا حواسم بود دستام داغون شد خورده هاش رفت تو قلبم...
-
پرنده سپید
پنجشنبه 2 تیرماه سال 1390 00:58
ای پرنده سپید تابوت آرزوهایم را با خود ببر زود تر از آنچه که می توانی پرواز کن برو و دور شو آنقدر قدرتمند هستی دیوارهای این حصار پوشالی را در هم شکنی میدانم هنوز سینه ای درون این تابوت گه گاهی می تپد و نفسی می آید شعله اش کم نور است ولی هست گه گاهی زبانه میکشد و طالب هوایی تازه برای بهتر سوختن و شاید ساختن.... پرنده...
-
زینبِ جان...
شنبه 28 خردادماه سال 1390 14:25
« اَلسَّلامُ عَلَیکِ یَا بِنتَ وَلیِّ اللهِ الأَعظَمِ، اَلسَّلامُ عَلَیکِ یَا بِنتَ وَلیِّ اللهِ المُعَظَّمِ، اَلسَّلامُ عَلَیکِ یَا عَمَّةَ وَلیِّ اللهِ المُکَرَّمِ، اَلسَّلامُ عَلَیکِ یَا اُمَّ المَصَائِبِ یَا زَینَبُ، وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ. » ** کـیـست آن دخـتـر که مانـند پـدر گـویـد سـخـن ** ** مـی...
-
شگفت انگیزها...
شنبه 28 خردادماه سال 1390 14:19
Bill Gates: If you born poor, it's not your mistake. But if you die poor it's your mistake. بیل گیتس: اگر فقیر به دنیا آمدهاید، این اشتباه شما نیست اما اگر فقیر بمیرید، این اشتباه شما است. Swami Vivekananda: In a day, when you don't come across any problems, you can be sure that you are traveling in a wrong path....
-
قله ی عهد
یکشنبه 22 خردادماه سال 1390 20:15
هر روز در میان کوچه ای غمگین و سرد لبخند به لب قدم بر می داشت برایش مهم نبود سردی٬تاریکی٬دوری .... دور بود از شهر٬از مردم از بی کسی از خیلی چیزای دوست داشتنی هوای کوچه نمناک بود بارانی عاشق این هوا بود دل شادی داشت لبخندش را نثار همه می کرد باغ٬گل٬پرنده٬جویبار... از کسی نمی هراسید... فقط می رفت گام هایش راسخ بود و...
-
نامه بارانی ـ قسمت دوم
جمعه 20 خردادماه سال 1390 23:40
... شکی ندارم که این صداها ندای از درون قلب من است که می گوید: سر انجام تمام رنج هایت به پایان خواهد رسید! اما کی ؟ وقتی که من تمام شده باشم یا دنیا؟.... دلم سخت گرفته است٬چشمان مه آلودم اجازه دیدن را به من نمی دهند. نمی دانم چگونه با این پاها می توانم بر روی تیغه این پرتگاه بروم. دیگر از زمین خوردن می ترسم.ترسی که...
-
نامه بارانی ـ قسمت اول
پنجشنبه 19 خردادماه سال 1390 11:19
سلام به همه دوستان شرقی تو این پست همه دلتنگی ها و نگرانی های یک عاشق رو بصورت یک نامه نوشتم.البته قسمتیش رو.... بانوی شرق **************************************************************** «به نام آنکه هرجه داریم از اوست» با چشمانی گریان بر روی دفتر قلبم نوشتم ٬طلوع عشق... گفت: چه زیباست... بعد نوشتم غروب عشق... صبر...
-
شاخه دلتنگی
چهارشنبه 11 خردادماه سال 1390 07:47
من از تصنیف تو در برگ بهار دلشادتر از آنم که تو باشی و بین ما فرسنگ ها فاصله ها تو بخند و جاری باش من سوار بر قایق آرزوهایت می روم تا ماه ــ گرچه جایت خالیست لیک عطر تو در هوایِ بودنِ من ٬ تشدید است ــ دل من ٬ فرشته ی بی بالیست که به گرد دل تو نه٬ به خیال دل تو نغمه می خواند از این چند صباحِ دنیا مینوازد با شور نغمه...
-
دعای باران
سهشنبه 10 خردادماه سال 1390 16:44
هزاران نفر برای باریدن باران دعا می کنند غافل از اینکه خداوند با آن کودکی ست که چکمه اش سوراخ است...
-
جزر و مد
سهشنبه 10 خردادماه سال 1390 14:23
ماه دریا را به خود می خواند و آب با کمندی٬ در فضاها ناپدید دم به دم خود را به بالا می کشید جا به جا در راه این دلدادگان اختران آویخته فانوس ها گفتم این دریا و این یک ذره راه! می رساند عاقبت خود را به ماه! من ٬ چه گویم جدا از ماه خویش بین ما افسوس اقیانوس ها.....
-
اسب
دوشنبه 9 خردادماه سال 1390 18:57
کوله بار بر داشتم و همسفری یافتم از جنس دلتنگی کم حرف و ساکت هر از گاهی از بدی راه گله می کرد ساعت ها برایش گفتم تا خالی شوم در کنارش قدم بر میداشتم تا مبادا احساس کند بین او و خودم فرقی قائلم وقتی به چشمانش نگاه میکردم از منم دلتنگ تر بود ولی حیف که نه من زبان او را می دانستم نه او !!!!!!! ولی انگار بیش از همه می...
-
مادرم
دوشنبه 2 خردادماه سال 1390 20:17
مادرم ای تجلی هرچه خوبی ست نمیدانم چگونه وصف کنم مهربانیت را؟ اشک ت را؟ لبخندت را؟ گذشتت را؟ خشم ت را؟ که همه از دل پر نورت سرازیر میشود.... شاید٬ بدون شک نفسم به نفست بند است که به شادیت آسمان ها را در دست دارم و به اشک ت به قعر چاه میروم فاطمه شد الگوی زندگیت.... تویی که می کوشی فاطمه وار زندگی کنی... و من مادرم.......
-
می خواهم...
یکشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1390 01:33
می خواهم راه بروم و شن های داغ را با پوستم احساس کنم می خواهم بدوم و وزش نسیم مرطوب را در موهایم احساس کنم می خواهم شنا کنم و بگذارم موج ها مرا به ساحل برسانند می خواهم آفتاب سرخ درخشان را تماشا کنم و آنگاه می خواهم به تو بپیوندم و همچنان که درخششی مانند شعاع آفتاب می سازیم به ستاره ها کمک کنم به آسمان برسند می خواهم...
-
دیدار دنیا
شنبه 24 اردیبهشتماه سال 1390 00:30
باز ی اردیبهشت دیگه باز بیست و پنجم و باز... ی رویای تازه ولی حس خوبیه همیشه روز تولدم ی حس عجیبی دارم نه بخاطر اینکه روز تولدمه !نه! حس میکنم همه وجودم نو و تازه ست هنوز میتونم نفس بکشم و بخندم زندگی کنم و تجربه جمع کنم ی حس شاد و دوست داشتنی آهای دنیا من اومـــــــــــــدم رویــــــــــــــا.... اومــــــــــــــدم...
-
آری!
چهارشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1390 14:52
با دلهره هیجان وارد محیط کارش شد در دلش زمزمه کرد: « زاهد بودم ترانه گویم کردی آشفته ومست سو به سویم کردی سجاده نشین با وقاری بودم بازیچه کودکانه کویم کردی » پاهایش نای جلو رفتن نداشت... اردیبــهشت بود... انگار درهای قفس را شکسته بود و بعد پرواز به دورترین نقاط... صداهایی درونش غوغا می کردند؛ کجا؟؟؟؟؟ مردم چه می...
-
اگر....
چهارشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1390 14:43
اگر دروغ رنگ داشت هر روز شاید٬ دهها رنگین کمان در دهانمان نطفه میبست و بیرنگی کمیاب ترین چیزها بود اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت عاشقان سکوت شب را ویران می کردند اگر براستی خواستن٬توانستن بود محال نبود وصال! و عاشقان که همه خواهانند همیشه می توانستند تنها نباشند اگر گناه وزن داشت هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد...
-
اردیـ ـ ـ ـبهشت
پنجشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1390 17:53
شک ندارم اگر گرمای لبخند تو نبود نه این اردیـ ـ ـ ـ ـبهشت می شد و نه من این ماه به دنیا می آمدم !!!! « میلاد تهرانی»
-
دلتنگی
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1390 21:07
دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به مهمانی گل های باغ می آورد و گیسوان بلندش را ـ به بادها می دهد و دست های سپیدش را به آب می بخشید.... دلم برای کسی تنگ است که آن دو نرگس جادو را به عمق آبی دریای واژگون می دوخت وشعر های خوشی برای پرندگان می خواند دلم برای کسی تنگ است که همچو کودک معصومی دلش برای دلم می سوخت و...
-
من و دلی تهی
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1390 15:23
نبودم و علتش دوری از دنیا و تمام آدمهایش بود تهی شدن از دورنگی و بیرنگی از بی غمی آدمهای پر غم تهی شدم از هرچه بود و نیست ... و حالا خالی از پیش هستم همچنان... رسم دوستی را هنوز برخاطر دارم و امیدوار به بودن و داشتن دوستانی که همواره به یادم هستند هستم همچنان کمی با دوری به یادتان هستم به یادم باشید
-
بهار...
دوشنبه 1 فروردینماه سال 1390 02:34
بالاخره اومدی مهربون چقدر منتظرت بودم تا با اومدنت .... ۳۶۵ روز گذشت بعضی ها دل شکوندن بعضی ها دلشون شکست خیلی ها عاشق شدن و خیلی ها تنها گریه کردیم خــــندیدیم حالا از همه ی اون خاطره ها از همه اون گریه ها و خـــــــــنده ها فقط چند دقیقه مونده و بعدش این دست تو هست که به باد فراموشی بسپاری یا در صندوقچه ات نگه داری...
-
....
یکشنبه 29 اسفندماه سال 1389 01:34
-
آخرین پست سال ۱۳۸۹
جمعه 27 اسفندماه سال 1389 13:41
سلام بر همه دوستان شرقی امسال با همه خوبی ها و بدی ها زشتی ها و زیبایی ها سفیدی ها و سیاهی ها .... گذشت.... دوباره بهار در حال آمدن است... اما من میخوام موقع سال تحویل بی اجازتون دفتر ۳۶۵ برگ زندگیتون رو به خدا بدم تا بهترین و زیباترین تقدیر رو براتون نقاشی کند یا مقلب القلوب والابصار یا مدبر الیل و النهار یا محول...
-
تبر
چهارشنبه 25 اسفندماه سال 1389 23:13
داوطلبانه تبر به دست گرفتم و راهی شدم وقت مناسبی بود و نیاز به هیزم٬فراوان که معرکه آتش و شور بر پاست و چه بهتر که الان بعد از چند روز فکر .... حالا بهترین موقع بود که درخت خاطراتم را درخت خاطرات با تو را برای همیشه قطع کنم نگران نشو سنگ نشدم این حکم دلی ست که یکبار و شاید برای آخرین بار شکسته شد ...... مأمورم و معذور...
-
چشم بسته
سهشنبه 24 اسفندماه سال 1389 00:52
پشت پنجره دلتنگ تر از پیش می ایستم با چشمانی بسته کاملا و تدایی می کنم ثانیه هایی را که می خندی .... و چقدر این دلتنگی را و این ثانیه ها را دوست دارم کاش میشد چشم بسته زندگی کرد...بی تو ولی در کنارت حتی ثانیه ای چشم نخواهم بست تا مبادا ثانیه ها بودنت را بربایند و باز منو ٬دلتنگی و خاطره لبخند....
-
معرفی وبلاگ
دوشنبه 23 اسفندماه سال 1389 02:29
سلام برهمه ی دوستان شرقی این بار می خوام یه وبلاگ مفید و جالب رو معرفی کنم وبلاگی که به همت و تلاش چند دانشجو با یک هدف مشخص و البته قشنگه ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی در حال بروزرسانی هستش. وبلاگ خانه کتاب ایران ٬ یک کتابخانه مجازی که در اون کتاب های الکترونیکی-صوتی و موبایل به صورت رایگان برای دانلود گذاشته شده......
-
تو هستی
دوشنبه 23 اسفندماه سال 1389 01:25
و باز فردایی که رویای لبخند توست در پهنای این عصر غریب که میشود تکیه گاهم و من بی پروا از ثانیه هایی که لبخندت را بدرقه می کنند لبخند میزنم به تو و فردایی که می آید و پیشکش می کند لبخندت را و وجودت را چه بی پروا می نگارم بودنت را در هستی ام که حتی نمیدانم زمزمه دلتنگی ام - نامت- چیست که نمیدانم آنقدر که من دوستت دارم...
-
رهگذر
یکشنبه 22 اسفندماه سال 1389 01:15
آنکس که می گفت: « دوستت دارم » عاشقی نبود که به شوق من آمده باشد رهگذری بود که روی برگ های خشک پاییز دلم راه می رفت صدای خش خش برگ ها همان آوازی بود که من گمان می کردم می گوید: « دوستت دارم »...
-
نوشدن
یکشنبه 22 اسفندماه سال 1389 00:41
ذوقی پابرجاست هوا بسیار مطبوع است در بین مردم همهمه ای وصف نشدنی شناور است در هر خیابان فضا دلنشین تر از پیش است همه چیز بوی تازگی دارد انگار نیرویی عجیب همه را وادار کرده تا وسواسی شوند به پاکیزگی و نو شدن کمی گیج شده ام پشت چراغ قرمز منتظر ٬ثانیه ها را می شمردم که صدای گوینده رادیو بعد از پخش یه موسیقی دلنواز توجهم...